نگفتمت.........

| نگفتمت مرو آن جا، که آشنات منم | در این سراب فنا چشمه ی حیات منم | |
| وگر به خشم روی صد هزار سال ز من | به عاقبت به من آیی که منتهات منم | |
| نگفتمت که به نقش جهان مشوراضی | که نقش بند سراپرده ی رضات منم | |
| نگفتمت که منم بحر و تو یکی ماهی | مرو به خشک که دریای باصفات منم | |
| نگفتمت که تو را رهزنند و سرد کنند | که آتش و تبش و گرمی هوات منم | |
| نگفتمت که صفتهای زشت در تو نهند | که گم کنی که سرچشمه صفات منم | |
| نگفتمت که مگو کار بنده از چه جهت | نظام گیرد که خلاق بیجهات منم | |
| اگر چراغ دلی دان که راه خانه کجاست | وگر خداصفتی دان که کدخدات منم |
+ نوشته شده در پنجشنبه سی ام آبان ۱۳۹۲ ساعت 1:37 توسط زهرا محسنی موسوی
|
"تونل ها این را می گویند :راه هست حتی در دل سنگ"